مهرت از دل من نمیرود
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
از غمت اشک نریزم تو بگو پس چه کنم
آتش قلب خود را با چه خاموش کنم
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من
مگر آن روز که در خاک شود منزل من . . .
زندگی مسابقه نیست /زندگی یک سفر است /و تو آن مسافری باش /که در هر گامش /ترنم خوش لحظه ها جاریست دعایت می کنم، عاشق شوی روزی /بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
از غمت اشک نریزم تو بگو پس چه کنم
آتش قلب خود را با چه خاموش کنم
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من
مگر آن روز که در خاک شود منزل من . . .